روزشمار عملیات های دفاع مقدس

نوار زمان هشت سال جنگ تحمیلی

کد خبر : 50167
تاریخ خبر : 1399/04/25-14:06
تاریخ به روز رسانی : 1399/05/05-08:40
تعداد بازدید : 115
نسخه قابل چاپ

۸ اردیبهشت ۶۰

شیرودی 3 سال در بحرانی ترین و سخت ترین روزهای انقلاب و جنگ ،نام خود را به کابوسی برای دشمنان انقلاب و کشور تبدیل کرد و در این راه موجی از تهمتها ،آزار ها و خطرات را به جان خرید ،اما علی اکبر به تنهایی چون کوه ایستاد ،هر چند دلشکسته و آشفته خاطر می شد ،لیکن هرگز دست از مجاهدت بر نداشت و تنها با فریاد مظلومانه خود بود که دردهای نهفته در دل دریایی خود را آشکار می ساخت .

۸ اردیبهشت ۶۰
شیرودی 3 سال در بحرانی ترین و سخت ترین روزهای انقلاب و جنگ ،نام خود را به کابوسی برای دشمنان انقلاب و کشور تبدیل کرد و در این راه موجی از تهمتها ،آزار ها و خطرات را به جان خرید ،اما علی اکبر به تنهایی چون کوه ایستاد ،هر چند دلشکسته و آشفته خاطر می شد ،لیکن هرگز دست از مجاهدت بر نداشت و تنها با فریاد مظلومانه خود بود که دردهای نهفته در دل دریایی خود را آشکار می ساخت .
سر انجام سرداری که در روستای شیرو محله در شمال کشور دیده به جهان گشوده بود اینک آرام بر روی دست همرزمان گریانش از بالگرد بیرون آورده شد ،به جرات می توان گفت که بالگرد در آن چند سال خانه اصلی علی اکبر بود و لباس کارش ،تنها لباسی بود که در خواب و بیداری بر تن داشت .این جمله را بخوانید :
من نمی د انم چرا هر وقت به طرف جبهه خودی بر می گردم و اعلام می کنم که شیرودی هستم ،آتش پدافند خودی چند برابر می شود .این جمله به تنهایی روشن کننده اوضاع در زمانی است که شیرودی علم جنگ با دشمنان اسلام را در آسمان ها بر افراشته بود ،به همین جهت است که او را مظلوم ترین شهید ارتش می دانند ،چون علی رغم شهرت دلاوریهایش در میان رزمندگان و مردم ،از خیانت ها و نیرنگ های دشمنان اسلام که در آن زمان به لباس دوست ملبس بودند ،دلی سوخته داشت .چند ماه پس از شهادت او بود که طومار آن خائنین و منافقین هم به همت امام و مردم در هم پیچیده شد.
در تاریخ هشتم اردیبهشت ماه سال 1360 خلبان علی اکبر قربان شیرودی در بیست و ششمین بهار زندگی بود که نزدیک سه سال حضور بی وقفه و مداوم در جبهه های غرب و خلق حماسه های بی نظیرکه پس از وی هر گز مشاهده نشد ،ضمن انجام ماموریتی در اطراف تنگه حاجیان مورد اصابت پدافند دشمن قرار گرفت و روح از کالبد خاکی اش به عزیزش پر کشید و در جوار آقا عبد الله و همرزم شهیدش احمد کشوری آرام گرفت .
منبع:"ستارگان آسمان گمنامی"نوشته ی محمد علی صمدی،نشر فرهنگسرای اندیشه،تهران- 1378

شهید شیرودی از نگاه رهبرمعظم انقلاب:
سروان شیرودی یک خلبان هوانیروز بود و انسانی همیشه آماده شهادت . به یکی از برادران از دوستان قدیمی اش و از روحانیون متعهد کرمانشاه است گفته بود ،فلانی بیا یک خداحافظی از روی خاطر جمعی با تو بکنم ،زیرا می دانم که باید شهید بشوم .این برادرمان گفته بود که خدا کند حفظ بشوی و خدمت کنی .گفته بود نه ،شهید کشوری را در خواب دیدم که به من گفت :شیرودی یک عمارت خیلی خوبی برایت گرفته ام ،باید بیایی توی این عمارت بشینی ،لذا می دانم که رفتنی هستم .به یکی از برادران هم گفته بود که دعا کن تا شهید شوم ،از بعضی تاز جریانات سیاسی دلم گرفته است .درگیریهای سیاسی این جوان مومن را بسیار آشفته و ناراحت کرده بود .
خاطرات
شهید فلاحی (رئیس سابق ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران) :
وقتی خبر شهادت شهید شیرودی را به حضرت امام رساندم ایشان شدیدا منقلب شد و متاثر گشت و پس از آنکه اشک از چشمانش سرازیر شد فرمود : شیرودی آمرزیده است.

برگرفته از خاطرات شفاهی شهید شیرودی وهمرزمانش
محمد علی صمدی:
در مهر ماه سال 59 یکی دو فروند میگ عراقی که بر فراز پایگاه هوانیروز کرمانشاه به قصد حمله ظاهر شده بودند مورد هدف پدافند هوانیروز قرار گرفته و لاشه آن درست روی ساختمان محل زندگی شهید شیرودی سقوط کرده و ساختمان را ویران می کند .در آن زمان شیرودی ، عازم به ماموریتی بود .به او گفتند سری به منزلت بزن ببین چه بلایی سرش آمده .ولی در کمال تعجب وی با خنده و خونسردی کامل گفت :ترجیح می دهم به منطقه بروم ؛و رفت و کلید منزلش را فرستاد تا دوستانش بروند واگر اثاثیه ای مانده است به جای دیگر ببرند .بچه های انجمن اسلامی رفتند و داوطلبانه اثاثیه منزل او را به خانه دیگری منتقل کردند و شیرودی پس از انجام چند پرواز بر گشت و به منزل جدیدش سر زد .

در یکی ار عملیات ها'>عملیات هایی هم که در کردستان داشتیم ،حین نبرد با دمکراتها ،علی اکبر پس از اتمام مهماتش می بیند که یک اتومبیل حامل دمکراتها در حال فرار است ؛فورا پایین می آید و اتومبیل را با اسکیتهای هلی کوپتر از زمین بلند کرده و به همراه سر نشینان با خود به پادگان می آورد ،بسیار سریع و برق آسا این کار را انجام می دهد .

با اینکه او یک افسر ارتشی است اما همزمان با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت رسمی این نهاد در می آید و آرم سپاه را روی سینه خود می زند ،اما رابطه خود را با پادگان هوانیروز قطع نمی کند . همواره به صورت یک پل ارتباطی بین سپاه و ارتش عمل می نماید . همیشه سپاهیان را سرور خود می خواند و هر زمان که پاسداران به خطر می افتادند خود را مانند سیمرغی که پرش را آتش زده باشند ،می رساند و آتش بار جهنمی خود را به سوی دشمنان نشانه می گرفت . به همین دلیل بود که به او لقب سپاهیار داده بودند .

در زمانی که طی یکی از عملیات ،ضد انقلاب پی در پی آماج حملات دشمن شکن شهید شیرودی قرار می گیرد و نجات خود را تنها در گرو خاموشی آتشباریهای هلی کوپتر علی اکبر می بیند ،برای شخص او پیغامی می فرستند ،بدین مضمون که ما دو راه در مقابل خلبان شیرودی قرار می دهیم ،یا به ما بپیوندد و در خدمت ما بجنگد که در این صورت ماهیانه صد هزار تومان در سال 59 به عنوان حقوق در یافت می نماید و یا به شهر خود بازگشته و تنها از حضور در جبهه ها خود داری کند که در آن صورت مبلغ سی هزار توما ن از ما در یافت می دارد .راه سومی هم هست .در صورت نپذیرفتن این دو راه خلبان شیرودی باید یقین داشته باشد که سر بریده اش را برای خانواده اش ارسال خواهیم کرد .
در همان زمان که شیرودی مشغول پیکار با ضد انقلاب و متجاوزین بعثی بود ،جبهه ای دیگر نیز از سوی لیبرالها و عوامل دولت موقت و سپس بنی صدر در مقابل او تشکیل شد. قلب مهربان او که به عشق اسلام ،امام و امت می تپید ،همواره از کار شکنی ها و اخلال آن روباه صفتان به درد می آمد و روح بلندش آزرده می گشت ،اما طبق قول خودش اگر چه می تواند آنان را رسوا و افشا نماید ،اما به خاطر فرمان و اراده حضرت امام سکوت اختیار می کند .
آثارباقی مانده از شهید

12 نفر آدم با 3 هلیکوپتر در پادگان ابوذر ،سه تا لشگر را لت و پار کردیم .یک ستون سوخته در مسیر گیلان غرب است ،یک ستون سوخته در مسیر قصر شیرین و سر پل ذهاب است ،یک ستون سوخته توی دشت ذهاب است ،باید یادم باشد وقتی رفتم از آنجا عکسی بردارم .این کارها یی بود که ما درست در عرض 48 ساعت انجام دادیم .این کارهایی بود که ما با سه تانک و فقط یک دانه آتشبار این کار را کردیم. سه تا تانک در مقابل 120 الی 150 تا تانک عراقی فقط در جبهه سر پل ذهاب . ما اینجا را در همان 48 ساعت اول گرفتیم .شما فکر می کنید این قدرت من است ؟نه ،این قدرت خداست ،که آنجا حکمفرما یی می کند .این قدرت حق است ،اینجاست که خداوند می فرماید اگر تو حرکت کنی برکت از من است .ما حرکت کردیم و این همه برکت به دست آوردیم .12 نفر حرکت کردیم و باور کنید 12 هزار نفر را عقب راندیم ،درست یک ماه هیچ کس پیش ما نیامد ،یک ماه تنها در آنجا بودیم و من فرمانده تیپ بودم ،فرمانده تیپ ما در رفته بود چون یک زره ایمان در این مرد نبود ،که خوشبختانه الان در زندان است .خلاصه ما ماندیم و این سه لشگر را عقب زدیم و این خاک را گرفتیم و حفظ کردیم تا عزیزان پاسدار آمدند به یاری ما .تا بسیج آمد به یاری ما .

تلخ ترین خاطره زندگی من همان لحظه ای است که پادگان ابوذر را تخلیه کردند و مهمات من را برای انهدام پادگان و انبار ها و غیره تحویل من دادند و انهدام پادگان را به خودم سپردند . هیچگاه باور نمی کردم چنین لحظه تلخی در زندگی ببینم ،ولی خوشبختانه توانستم درست پس از 12 ساعت جنگیدن ،از این خاطره تلخ ،شیرین ترین خاطره زندگی خود ،بلکه تاریخ اسلام را بسازم .


از خلبان علی اکبر شیرودی 9/ 7/ 13459
به :فر مانده پایگاه هوانیروز کرمانشاه
موضوع :گزارش
اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز می باشم و تاکنون برای احیا اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگها شرکت نموده ام ،منظوری جز پیروزی اسلام نداشته و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته ام .لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده اند پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که قبلا بوده ام بر گردانید ،در صورت امکان ،امر به رسیدگی این درخواست بفرمایید . باتقدیم احترامات نظامی خلبان علی اکبر شیرودی
9/ 7/ 1359

من علی اکبر شیرودی فرزند دهقان زاده شهسواری هستم . من روستا زاده افتخار می کنم که در خدمت شما هستم و این قدر هم که از من تعریف می کنید ،می ترسیم خودم را گم کنم و فکر کنم واقعا لیاقتش را ندارم .من خواهش می کنم من را بزرگ نکنید ،من لیاقت این همه بزرگی را ندارم ،من یک سرباز ساده اسلام هستم که هنوز نتوانسته ام خودم را در حد کمال قرار دهم ،یک سرباز ساده باشیم تاروزی که به شهادت برسیم و در آن روز خداوند بزرگترین در جه افتخار را به ما عنایت می فرماید .تا آن روز ما سرباز ساده ای هستیم و بهتر است که ما را بزرگ نفرمایید تا خودمان را گم نکنیم .

من نوکر آن کسی هستم که طرفدار امام باشد ،من نوکر کسی هستم که مطیع و مقلد امام است و در غیر این صورت سرور آن کس هستم .

...ما در اوایل جنگ کردستان تعدادمان کم بود ،به کمک اینها احتیاج داشتیم و آقایان لیبرال می گفتند ما درون مرزی نمی جنگیم . ما سربازیم و ارتشی و برون مرزی می جنگیم .ما برای ملت می جنگیم و اگر روزی یک کشوری خواست کشور ما را بگیرد آن وقت ما می جنگیم ،طرف فکر می کرد کردستان آن موقع جزو کشور ایران است .گفتیم خوب شما در کردستان نجنگید ،ما با بچه های سپاه در کردستان می جنگیم .شما نیایید .زمانی که جنگ مرزی شروع شد آقایانی که می گفتند ما ملی گرا هستیم در جنگ شرکت نکردند .من چند روزی اینجا بودم و بعد برگشتم و رفتم به کردستان .گفتند آی بیا به دادمان برس که عراق دارد می آید ،گفتم خوب شما که گفتید ما در منطقه مرزی می جنگیم ،بفرمایید بروید .من تو منطقه مرزی نمی جنگم ،آقایان ملی گرا ها برن تو مرز بجنگن ،من مذهبی هستم ،من داخل مرز می جنگم ،اما برای من ،تنکابن ،اصفهان ،کرمانشاه ،کردستان یا سر مرز ،برای من فرقی ندارد ،هر جا ،هر کس ،حتی درون خانه من کسی بخواهد علیه اسلام حرف بزند ،خفه اش می کنم ،هر کس در هر جایی که باشد و علیه اسلام قیام کند ،من هم او را خواهم کشت ،برای من شهر ،مکان و خانه مطرح نیست .اسلام مطرح است .

...در حال حاضر اگر تعریف نباشد فکر می کنم بالاترین ساعت پرواز جنگ در دنیا را داشته ام ( دو هفته پیش از شهادت ) تا به حال 360 بار از خطر گلوله های دشمن جان سالم به در برده ام .تیر خورده ام که البته همه آنها قابل تعمیر بوده و هم اکنون قابل استفاده اند .در حال حاضر فکر می کنم بیش از بیست هزار ماموریت انجام داده باشم و آنچه که مسلم است قدرت خداست که من تا به حال زنده ام و امیدوارم که تا روزی که اسلام به پیروزی می رسد زنده بمانم .
وقتی که پرواز می کنم حالتی دارد که یک نفر عاشق ،به طرف معشوق خود می رود . هر آن فکر می کنم که به معشوق خودم نزدیکتر می شوم و وقتی در حال برگشتن هستم هر چند که پروازم موفقیت آمیز بوده باشد ،باز مقداری غمگین هستم ،چون احساس می کنم هنوز آن طور که باید خالص نشده ام تا مورد قبول خدا قرار بگیرم.

...از شما مردم می خواهم که مواظب باشید ،مواظب شایعات باشید ،سپاه را بشناسید ،،ارتش را بشناسید و ببینید سپاهی که از قلب این ملت بر خاسته و ارتشی که این همه حر تحویل جامعه قهرمان پرور ایران داده تا به حال چه حماسه هایی آفریده اند ...ارتشی که پشتیبانش ملت باشد حتما پیروز است ،مخصوصا وقتی که این ارتش مکتبی باشد و ما امیدواریم که تمامی پرسنل ارتش ما روزی مکتبی باشند و ما امیدواریم که تمامی پرسنل ارتش ما روزی مکتبی بشوند و آن روز ،روزی است که آمریکا باید بر خودش بلرزد ،چون یک ارتش مکتبی می خواهد دنیا را به زانو در آورد .

...نطفه نفاق در کردستان بسته شد ،فرزند ناخلف آمریکا و اسراییل و شوروی در کردستان به دنیا آمد ،اینجاست که احساس خطر می شود ،اینجاست که باید مسلمانان را وحشت بردارد ،،اینجاست که اگر توی بچه مسلمان ها باز بشینی روی سجاده نمازت ،دیگر آن نمازت قبول نیست .دیگر باید نمازت را بگذاری کنار ،اسلحه برداری و با اسلحه ،نمازت را به جای آوری ،آن جاست که بچه مسلمان های سپاه و حر های ارتش ایران و مردم غیور با لباس بسیج به منطقه آمدند .جنگ کردستان شروع شد ،شما دقت کنید ، در آن زمان که کردستان جنگش شروع شده بود ،همه در گیج و گنگی بودند ،نظامی نمی داند چکار کند ،ساواکی هم در حال فرار است .فقط در این میانه کسی که مصمم است و تصمیم آخرش را گرفته سپاه است که تصمیم گرفته تا آخرین لحظه و تا آخرین قطره خونش در راه اسلام بجنگد .سپاهیان سروران ما هستند .حالا بیایید ببینید در ارتش چه خبر است .در ارتش یک تعدادی در زمان شاه آدم کشی کرده اند و دارند اعدام می شوند یک تعداد زیادی هم لغز خوانی کرده اند و دارند اخراج می شوند . در این میانه نادانی و ناآگاهی ،یک تعدادی حر از ارتش ایران بلند می شوند و می گویند ما در این نبرد علیه کفار می جنگیم .حتی اگر این حکومت بیش از یک ماه دوام نیاورد ،این تشخیص است ،چرا مقام با لاست ؟چرا ما به حر اینقدر احترام می گذاریم ؟به خاطر تصمیم گیری این شخص است ،درست در موقعیتی مثل موقعیت حر قرار گذاشتند و تصمیم گرفتند ،وارد جنگ شدند و جنگیدند و پیروز شدند .مدت جنگ ما در کردستان 18 ماه است . من وقتی که حرف از کردستان می زنم از چشمم اشک جاری می شود ،شما فقط اسم کردستان را می شنوید ولی نمی دانید که من در دلم با این کلمه کردستان به کجا می روم ؟کجا ها و چه ها را می بینم ؟

خاک منطقه غرب و جنوب به خون بهترین فرزندان اسلام آغشته شد . تا قبل از جنگ
من برای خاک هیچ ارزشی قائل نبودم و همیشه می گفتم هیچ وقت برای خاک نخواهم جنگید اما حالا یک مشت خاک این منطقه به خاطرحفظ اسلام برای من عزیزترین چیز است .خاک این مناطق با خون شهدایی ماند سهیلیان ،کشوری و امثال اینها آغشته شده ،با پوست و گوشت و استخوان این شهیدان و شهدای دیگر آغشته شده است من در این جا مطلبی را می خواهم به عرض برسانم که متوجه باشند این شهیدان ما ،این شمع های سوخته ما ،که باعث روشنی قلب این انقلاب شده اند ،سربازان اثسلام بوده اند و فقط برای اسلام می جنگیدند و در اختیار و تحت فرمان امام و طبق وجدان اسلامی خود به منطقه نیامدند ،تحت فرمان هیچ کس .هیچ گروهی نبوده اند جز امام آنها سربلز اسلام و مطیع امام بودند و همیشه هم می گفتند که ما یرباز امام ،سرباز نائب امام زمان (عج) هستیم و من از مردم خواهش می کنم که به این عزیزان ما مثل سهیلیان و کشوری ها مارک های دیگری غیر از اسلام نچسبانند ،چون فقط سرباز اسلام بودند و طبق فرمان امام می جنگیدند .آنها برای امام والاترین و بیشترین ارزش را قائل بودند ،می گفتند ماحاضریم طبق دستور امام فرزندانمان را برای پیروزی این انقلاب قربانی کنیم .پیامی هم برای ارتش دارم که افراد مکتبی و اسلامی را تربیت کنند و بدانند که ارتش مکتبی هیچ وقت شکست نخواهد خورد . هر کشوری که قیامش روی مکتب بود پیروز شد و در غیر این صورت خوب است که هشتاد درصد ایمان و بیست درصد مهارت داشته باشد .
دوباره به همه ملتهای مسلمان جهان اعلام می کنم که من و همرزمانم سرباز اسلام هستیم و برای اسلام می جنگیم و نه برای هیچ چیز دیگر .ما برای احیای اسلام می جنگیم و من به نوبه خودم اگر برای اسلام نبود حتی اسلحه به دست نمی گرفتم .من بر می گردم به منطقه تا سنگر خالی نباشد .من برمی گردم تا آنجایی که نفس دارم بکوشم این مزدوران عراقی را از کشور عزیزمان بیرون کنیم و در عراق ساقطشان کنیم .ما به امید سقوط دادن رژیم عراق و همچنین رژیم های ظالم کشور های دیگر می جنگیم ،مکتب ما پیروز است ،مکتب ما قوی است .این مکتب است که سربازان را به جبهه می فرستد و این طور رشادت به خرج می دهند و این چنین از خودشان فقط مقداری خاکستر به جا می گذارند و اسم عزیز شان در ایران و در تاریخ کلیه جنگها ی جهان علیه ظلم زنده خواهد بود ... از قول من به امام بگویید : امروز در جنگ ،مکتب است که می جنگد نه تخصص .

برچسب ها :

نام*
ایمیل*
نظر*


© 1397 کلیه حقوق محفوظ است | طراحی وب سایت
x - »